ღ.آرزوی محال.ღ |
می نویسم از سکوت سرد زندگی؛
از سردی نمناک زندگی
از قشنگی گلای یاس ؛
که بی منت نشسته بر روی خاک
از آسمان آبی پاک این سرزمین ؛
که با تمامی بدی باز می بارد بر سر مردمان بی دریغ
می نویسم از سکوت سرد فاصله ,؛
که این روزها شده ردپای هر حادثه از بوی خاک باران زده ؛ خنده شاد کودک همسایه می نویسم از لحظه های بکر زندگی ؛ که پر شده از هوای بی احساس کهنگی از پرواز لحظه های ناب پر امید ؛ تنها شدن در خود و دنیای خود می نویسم از خاطره های گمشده ، در پیچ و خم دلتنگی های سرد سرب شده از فراموشی دل ز یاد خود ؛ از دیوانگی ها و بیگانگی های خود از کشتن دل در شب های سرد ؛ باور دل باختن دل در یک روز سخت می نویسم از فراموشی دل از داشته ها ؛ نشستن و فکر کردن تنها به اندکی نداشته ها
نظرات شما عزیزان: